به بهانه ولادت امام حسن علیه السلام

به بهانه ولادت امام حسن علیه السلام

ولادت امام حسن مجتبی(علیه السلام)
امام حسن(علیه السّلام) در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری به دنیا آمد. پدر ایشان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(علیه السلام) و مادر ایشان حضرت زهرا(علیها السلام) بود. آن حضرت شباهت زیادی به جدش رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) داشت.(۱)

لقب مشهور حضرت، «مجتبى» و کنیه ایشان، «ابو محمد» است. برخى از فرزندان حضرت در کربلا به شهادت رسیدند. آن بزرگوار به همراه برادرش، امام حسین(علیه السّلام) در ماجراى مباهله پیامبر با مسیحیان نجران حضور داشت و در زمان خلافت پدرش، یار و یاور ایشان در همه صحنه‏ هاى نبرد و زندگى بود. خلافت کوتاه حضرت مصادف با اقتدار حکومت امویان در شام و قوت گرفتن خوارج در عراق از یک سو و کاستى و سستى شیعیان از سوى دیگر بود. فرو پاشى سپاه سست رأى و ناهمگون عراق پس از حرکت براى نبرد با معاویه، امام را به سردارى بى‏ سپاه تبدیل کرد و در پى آن امام براى حفظ اساس تشیع به صلح تحمیلى تن در داد. حضرت بقیه دوران امامت نه ساله خود را در مدینه گذراند. برخى از خطبه ‏ها و سخنان ایشان در کتاب «تحف العقول» آمده است.(۲)

مقام و منزلت امام حسن مجتبی(ع)
امام حسن(علیه السّلام) یکی از پنج تن آل عبا و از جمله کسانى است که آیه تطهیر(۳) و آیه مباهله(۴) درباره آنها نازل شده است. امام حسن(علیه السلام) از کسانی می باشد که حدیث کساء درباره ایشان نازل شد. داستان حدیث کساء در روایات فوق العاده فراوانى با تعبیرات مختلف وارد شده و قدر مشترک همه آنها این است که پیامبر(صلى الله علیه و آله) على(علیه السلام) و فاطمه و حسن و حسین را فرا خواند- و یا به خدمت او آمدند- پیامبر(ص) عبا- یا پارچه ‏اى- بر آنها افکند و گفت: خداوندا! اینها خاندان من ‏اند رجس و آلودگى را از آنها دور کن؛ و در این هنگام آیه «انَّما یُریدُ اللَّهُ لِیَذْهَبَ عَنْکُمْ الرَّجْسَ اهْلَ الْبَیْتِ» نازل گردید.(۵)

اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه و آله) مخصوصاً على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) مقام بسیار والایى دارند؛ زیرا: کسانى هستند که موّدت آنها اجر و پاداش رسالت است؛ و نماز بدون درود و صلوات بر آنها باطل است، موقعیت آنها به عنوان صراط مستقیم شناخته شده است. آدم براى رهایى از خشم الهى که به خاطر ترک اولى دامنگیرش شده بود خدا را به نام‏هاى آنها سوگند داد و توبه کرد تا توبه ‏اش پذیرفته شد! و بالاخره موّدت آنها حسنه‏ اى است که هر فرد با ایمانى را از ترس و وحشت قیامت رهایى مى ‏بخشد.(۶)

رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) در سخنان زیادی علاقه خویش را به فرزندشان امام حسن(علیه السّلام) بیان کرده و از دیگران نیز خواستند تا او را دوست بدارند. تعبیرهایی نظیر: «اَللّهُمَّ إِنِّی قَدْ أَحْبَبْتُهُ فَأُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّهُ»(۷)؛ (خدایا من به او [امام حسن(ع)] عشق می ورزم، پس او را و هر کسی که او را دوست دارد دوست دارم)، «مَنْ أَحَبَّنِی فَلْیُحِبُّهُ وَ لِیَبْلُغِ الشَّاهِدُ مِنْکُمْ الْغَائِبَ»(۸)؛ (هر کس مرا دوست دارد او [امام حسن(ع)] را دوست داشته باشد و این نکته را حاضران به غائبان هم برساند)، «مَنْ أَحَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَهُمَا فَقَدْ أَبْغَضَنِی»(۹)؛ (هر کس حسن و حسین را دوست دارد مرا دوست داشته و هر کس با آن دو دشمن باشد با من دشمنی کرده است)، «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی سَیِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ»(۱۰)؛ (هر کس دوست دارد به سید جوانان اهل بهشت نگاه کند به حسن بن علی(ع) نگاه کند)، نمونه‌ هایی از کلماتی است که رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) درباره فرزندشان [امام] حسن(علیه السّلام) فرموده‌ است.(۱۱)

ویژگی های عبادی حضرت
درباره ویژگی های عبادی امام حسن(ع) نیز مطالبی نقل شده است. از جمله درباره سفرهای حج آن حضرت که پیاده انجام شده، آمده است که: «إِنِّی لَأَسْتَحْیِ مِنْ رَبِّی أَنْ أَلْقَاهُ وَ لَمْ أَمْشِ إِلَی بَیْتِهِ، فَمَشَی عِشْرِینَ مَرَّهً مِنَ الْمَدِینَهِ عَلَی رِجْلَیْهِ»(۱۲)؛ (من شرم دارم که خداوند را ملاقات کنم در حالی که پیاده به خانه او نرفته باشم. پس بیست بار از مدینه با پای پیاده به زیارت خانه خدا رفت). در نقل دیگری آمده است که آن حضرت بیست و پنج بار با پای پیاده به سفر حج رفت.(۱۳) «ابن سعد» در نقل خود پانزده بار ذکر کرده است.(۱۴)

ایشان در حالی پیاده به سفر حج می رفت که مرکب سوارى در اختیار داشت و حتی گاهی پابرهنه راهپیمایى مى‏ کرد تا در پیشگاه پروردگار بیشتر ابراز ادب و خضوع کند.(۱۵) در عصر او هیچ‏کس از لحاظ کثرت عبادت و نیایش و توجّه به خدا به پایه او نمى ‏رسید و هرگاه نام خدا را مى‏ برد و یا به یاد روز رستاخیز و عوالم پس از مرگ مى ‏افتاد دگرگونى خاصّى به او دست مى‏ داد. هنگام گرفتن وضو و موقع نیایش، حالت روحى و جذبه معنوى عمیقى که فقط در مردان الهى مى‏ توان مشاهده نمود پیدا مى‏ کرد و چون به منظور راز و نیاز با خدا به مسجد مى ‏رسید، با سوز و گداز خاصّى زبان به مناجات و اعتذار به پیشگاه خدا باز مى‏ کرد؛ او هرگز خدا را فراموش نمى ‏نمود.(۱۶) این گوشه بسیار مختصرى از بزرگى‏ ها و پاکى‏ هاى پیشواى دوّم است که به تفصیل در کتب مربوط به این قسمت بیان شده است.(۱۷)

امام حسن مجتبی(ع) الگوى انفاق‏
بذل و بخشش در راه خدا، یکی دیگر از ویژگی‌ های اخلاقی امام حسن(علیه السلام) است که زبانزد خاص و عام بوده است. امام حسن مجتبى(ع) به کریم اهل‏ بیت(علیهم السلام) معروف است و در طول عمر خود چند بار تمام اموالش را میان خود و نیازمندان تقسیم نمود. کریم هنگامى که آثار و نشانه‏ هاى نیاز را در شخصى مشاهده مى ‏کند، فرصت سؤال و تقاضاى کمک نمى‏ دهد، و قبل از آنکه نیازمند تقاضاى کمک کند، نیاز او را برطرف مى ‏سازد؛ این تعریفی است که خود امام حسن(ع) در پاسخ سؤال کسى که از معناى کریم پرسیده بود، فرمودند: «الْابْتِداءُ بِالْعَطِیَّهِ قَبْلَ الْمَسْأَلَهِ»(۱۸)؛ (کسى که قبل از تقاضا کمک مى‏ کند).(۱۹)

امام حسن(ع) حتی به دشمنان خود نیکی و انفاق می کردند؛ چنانکه نقل شده است: «روزى یک مرد شامى امام حسن(ع) را در کوچه‏ هاى مدینه دید که سوار بر مرکب است شروع به لعن و ناسزا به آن حضرت کرد، امام پاسخى به او نمى‏ گفت، هنگامى که از لعن و ناسزا فراغت حاصل کرد، امام رو به او کرد و سلام فرمود و در چهره او خندید و فرمود: اى مرد محترم گمان مى‏ کنم که تو در این دیار غریبى و حقایق بر تو مشتبه شده است هرگاه از ما طلب عفو کنى، تو را مى‏ بخشم و اگر چیزى بخواهى، به تو مى‏ دهم، اگر راهنمایى بخواهى تو را راهنمایى مى‏ کنم، و اگر مرکبى از ما بخواهى در اختیارت مى‏ گذارم، اگر گرسنه ‏اى سیرت مى‏ کنم، و اگر از جایى رانده شده ‏اى پناهت مى‏ دهم، هر حاجتى داشته باشى برآورده مى‏ کنم. و اگر دعوت من را بپذیرى و به خانه من بیایى و میهمان من بشوى، تا موقع حرکت از تو پذیرایى مى‏ کنم؛ من خانه بزرگى دارم و امکانات زیادى همراه با مال فراوان در اختیار دارم. هنگامى که آن مرد این سخن محّبت‏ آمیز را شنید گریه کرد و گفت: گواهى مى‏ دهم که تو خلیفه اللَّه در زمین هستى، خدا آگاه ‏تر است که نبوّت را در کدام خاندان قرار دهد. پیش از آن که این محبّت را از شما ببینم تو و پدرت مبغوض ‏ترین خلق خدا در نزد من بودى، و اکنون محبوب‏ ترین بندگان خدا در نظر من هستى، این را گفت و به خانه امام آمد و تا روزى که مى‏ خواست از آنجا برود، میهمان امام بود».(۲۰)

در جریان دیگری نیز مرد عرب فقیرى خدمت امام حسن مجتبى(علیه السلام) رسید و عرض کرد: هر چه داشتم هزینه زندگیم کردم و اکنون هیچ چیز ندارم تا شکم گرسنه زن و فرزندانم را سیر کنم. تنها چیزى که برایم باقیمانده و آن را به هر کس نمى‏ فروشم، امّا شما را شایسته عرضه آن دانستم آبرویم است. آن را در معرض فروش گذاشته ‏ام تا با پول حاصل از آن شکم زن و بچه‏ ام را سیر کنم. امام(علیه السلام) صندوق‏دار خود را فرا خواند و فرمود: چقدر پول داریم؟ عرض کرد: دوازده هزار درهم. فرمود: آن را به این مرد فقیر بده که من از او خجالت مى‏ کشم. عرض کرد: چیز دیگرى براى هزینه ‏هاى خانه باقى نمى‏ ماند. فرمود: آن را بیاور تا به این نیازمند بدهیم و نسبت به خداوند حسن ظن داشته باش، جبران خواهد کرد. صندوق‏دار دوازده هزار درهم را به امام(ع) داد. امام آن مرد فقیر را طلبید و پول را به او داد و از او عذرخواهى کرد و فرمود: ما حق تو را ندادیم، لکن به مقدارى که در اختیار داشتیم دادیم، سپس فرمود: «فَخُذِ الْقَلِیلَ وَکُنْ کَأَنَّکَ لَمْ تَبِعْ ما صُنْتَهُ وَکَأنَّنا لَمْ نَشْتَرِ»(۲۱)؛ (این مال کم را بگیر و این‏طور فکر کن که آنچه را [براى روز مبادا] ذخیره کرده بودى نفروختى و گویا ما هم چیزى از تو نخریدیم).(۲۲)

دوران حکومت امام حسن(ع)
پس از شهادت امام علی(علیه السلام) امام حسن مجتبى(علیه السلام)، حکومت اسلامى را به دست گرفت؛ امّا طولى نکشید که ظالمان خلافت را از مسیر حق منحرف کرده و امام مجبور به صلح شد و از رأس حکومت کنار رفت. و دشمن نگذاشت بقیّه امامان اهل ‏بیت(علیهم السلام) حکومت الهى را جهت پیاده کردن فرامین پروردگار به دست بگیرند. البته امامت بُعد دیگرى نیز دارد، که هدایت تکوینى است و همه ائمه در هر شرایطی این بعد را داشته اند.(۲۳)

امام حسن(علیه السلام) گرچه مجبور شد صلح کند و حکومت را واگذار کند؛ اما اینگونه نبود که معاویه را شایسته حکومت بداند و مردم را به عواقب حکومت معاویه آگاه نکند. امام حسن(ع) در خطبه های متعددی به کوتاهی کردن مردم در قیام علیه معاویه هشدار دادند و حتی در نامه هایی که بین ایشان و معاویه رد و بدل می شد به شایستگی خود برای حکومت تصریح کردند. به عنوان نمونه در یکی از این نامه ها وقتی معاویه گفت: این طور گمان میکنم که به مقام خلافت مایل باشى!؟ امام حسن(علیه السّلام) فرمود: «اى معاویه! واى بر تو! خلیفه کسى است که طبق سیره و دستور پیامبر اسلام(صلّى اللَّه علیه و آله) عمل نماید، به جان خودم قسم که ما علم‏ هاى هدایت و گلدسته‏ هاى تقوا هستیم، ولى تو اى معاویه! از آن افرادى می باشى که سنت‏ هاى پیغمبر را نابود و بدعت را زنده میکنى، بندگان خدا را حقیر و دین خدا را بازیچه قرار می دهى. چه بسا که این اسم و رسم تو دچار گمنامى خواهد شد، مختصرى زندگى می کنى و مسئولیت‏ هائى از این زندگى را بعهده خواهى گرفت».(۲۴)

صلح امام حسن(ع)
مهم ترین اتفاقی در زندگی سیاسی امام حسن(علیه السلام) افتاد جریان صلح ایشان با معاویه بود. پس از کشته شدن امام علی(علیه السلام) در ۲۱ رمضان سال ۴۰ ه‍ ق، مردم جهت بیعت با امام حسن(ع) روانه شدند.(۲۵) در همان اوایل حکومت امام حسن(ع) معاویه شروع به فتنه انگیزی کرد. امام حسن(ع) خطبه ‏اى خواند و مردم را براى جنگ بر ضدّ یاغیان شامى بسیج کرد. آن حضرت «عبیداللّه بن عبّاس» را به فرماندهى بخشى از لشکر خود منصوب ساخت و او را روانه جبهه نبرد کرد.

معاویه که از ماجرا مطّلع شد، نامه ‏اى خطاب به عبیداللّه بن عبّاس نوشت و از او خواست تا دست از امام(ع) بردارد و به او ملحق شود و در مقابل این کار، یک میلیون درهم بگیرد و نصف آن را هم نقداً پرداخت کرد؛ عبیداللَّه نیز فریب خورد و با جمعى از لشکریانش شبانه به معاویه پیوست و صبح‏گاهان لشکریان دیدند، بى ‏فرمانده شده‏ اند.(۲۶) بعد از این اتفاق افراد زیادی از لشکر حضرت ایشان را تنها گذاشتند و به صراحت از ترک جنگ سخن مى‏ گفتند.(۲۷)

در چنین شرایطی امام حسن(علیه السلام) مجبور به صلح شد. پیشواى دوم که از سستى و عدم همکارى یاران خود به شدت ناراحت و متاثر بود، روزى خطبه‏ اى ایراد فرمود و طى آن چنین گفت: «در شگفتم از مردمى که نه دین دارند و نه شرم و حیا. واى بر شما! معاویه به هیچ یک از وعده‏ هایى که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. اگر من با معاویه بیعت کنم، وظایف شخصى خود را بهتر از امروز مى توانم انجام بدهم، ولى اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم. به خدا سوگند (اگر به علت سستى و بی وفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوش و شادمانى نخواهید دید و گرفتار انواع اذیت ها و آزارها خواهید شد. هم اکنون گویى به چشم خود مى‏ بینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده و درخواست آب و نان خواهند کرد؛ آب و نانى که از آن فرزندان شما بوده و خداوند آن را براى آنها قرار داده است، ولى بنى امیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت». آنگاه امام افزود: «اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى مى‏ کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمى‏ کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است….».(۲۸)

اینکه حضرت بدون داشتن یاران باوفا اقدام به جنگ می کرد نیز ثمره ای جز کشته شدن نداشت. به گواهى همه تواریخ، معاویه مردى محافظه کار و مرموز بود و سعى مى‏ کرد اعمال نارواى خود را در قالب‏هاى فریبنده و عوام پسند بریزد. داستان بر سر نیزه کردن قرآن‏ها در جنگ صفّین و با این حیله جلو شکست قطعى خود را گرفتن نمونه ‏اى از این موضوع است‏.(۲۹) معاویه با سیاستی که داشت خود را خلیفه پیامبر(صلی الله علیه وآله) می دانست و برای رسیدن به حکومت برخی امور را رعایت می کرد و علنا به فسق و فجور نمی پرداخت. در چنین شرایطی هدف اصلی معاویه «وصول کم هزینه به هدف» (یعنی همان حکومت) بود؛ زیرا می ‌دانست صاحب اصلی حکومت امام حسن(ع) است و برای به دست آوردن حکومت باید صاحب اصلی آن را قانع و متعهد بسازد و بهترین راه آن صلح بود. البته اگر صلح نمی شد نیز معاویه جنگ را تا کشتن شیعیان ادامه می داد بی آنکه دستاوردی برای آنها داشته باشد. لذا با پذیرش مصلحتی صلح از سوی امام حسن(ع) و به بیان دیگر پذیرش «ترک مخاصمه» دستاورد رفع مسئولیت در صورت قتل امام، از بین رفت و از خونریزی که هدف اصلی معاویه بود و می خواست ریشه شیعه و شیعیان آل علی(ع) را به هر قیمتی نابود کند، جلوگیری شد؛ لذا می بینیم وقتی شیعیان بر امام حسن(ع) اینگونه سلام گفتند: «سلام بر تو اى خوارکننده مؤمنان»! امام نیز در پاسخ آنها گفت: «من خوارکننده مؤمنان نیستم بلکه عزیزکننده ایشانم؛ زیرا همین که احساس کردم که شما توان مقاومت در برابر یاران معاویه را ندارید، حکومت را به معاویه واگذار نمودم تا بتوانیم در میان آنان بمانیم، این اقدام من مانند اقدام آن عالم [همسفر موسى(علیه السّلام)‏] است که به کشتى عیب و آسیب رساند تا براى صاحبان آن باقى بماند. رفتار من با شما نیز چنین است تا در میان آنان زنده بمانیم».(۳۰)

موضوع مهمّ دیگرى که باید بر آنچه گفته شد افزود، این است که طبق گواهى تاریخ وضع سیاست خارجى مسلمانان در زمان معاویه ایجاب چنان صلحى را مى‏ نمود؛ زیرا امپراطور روم شرقى که جنگ‏هاى داخلى مسلمانان را به دقّت تعقیب مى‏ کرد، خود را آماده مى‏ ساخت که اگر جنگ دیگرى میان امام حسن(علیه السلام) و معاویه در گیرد، بر مرزهاى کشورهاى اسلامى حمله کند و شکست‏ هاى گذشته خود را جبران سازد و اگر چنین حادثه‏ اى رخ مى‏ داد، ممکن بود ضربه سختى بر پیکر اسلام و مسلمین وارد شود.

چنین شرایطى ایجاب مى‏ کرد که امام مجتبى(ع) صلح کند و دشمن را عملًا سرجاى خود بنشاند.(۳۱)

افسانه ازدواج های مکرّر امام حسن(ع)
امام حسن مجتبی(علیه السلام) در طول زندگی رنج های فراوانی کشیدند و بعد از شهادت خود نیز مورد هجمه دشمنان بودند. یکی از این هجمه ها افسانه ازدواج های مکرّر می باشد و در برخی نقل ها بدون اینکه نامی از زن و قبیله او برده شود ادعا شده است ایشان ده ها همسر داشته و پس از شهادت حضرت، همه آن زنها، پاى برهنه در تشییع جنازه امام شرکت کردند!(۳۲) این در حالی است که امام مجتبى(ع) پرورش یافته دامان حضرت علی(ع) و فاطمه(س)، از جهات مختلف، شخصیّتى برجسته داشت و در آن عصر هیچ کس از لحاظ کثرت عبادت به پایه او نمى رسید؛ لذا چنین نسبتی به ایشان قابل قبول نیست. ضمن اینکه جز عده معدودی از زنان، به عنوان همسر ایشان بیان نشده؛ و فرزندان حضرت معدود است و این تعداد فرزند با همسران زیاد تناسب ندارد. برخی از علما از جمله مرحوم شیخ مفید که در این گونه مباحث بیش از دیگران دقّت و تحقیق داشته، تعداد فرزندان آن حضرت را جمعاً پانزده نفر (اعم از دختر و پسر) مى داند.(۳۳)

این مسئله شایعه ای است که دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) برای کم کردن نفوذ آنها بیان کرده اند و اخباری که در این باره بیان شده نیز جعلی است. استاد شهید مطهری(ره) در این با می فرماید: در گردش خلافت از امویان به عباسیان، بنى الحسن یعنى فرزندزادگان امام حسن(علیه السلام) با بنى العباس همکارى داشتند، اما بنى الحسین یعنى فرزندزادگان امام حسین(علیه السلام)- که در رأس آنها در آن وقت امام صادق(علیه السلام) بود- از همکارى با بنى العباس خوددارى کردند. بنى العباس با اینکه در ابتدا خود را تسلیم و خاضع نسبت به بنى الحسن نشان مى دادند و آنها را از خود شایسته ‏تر مى‏ خواندند، در پایان کار به آنها خیانت کردند و اکثر آنها را با قتل و حبس از میان بردند. آنها برای اینکه نفوذ بنی الحسن را از بین ببرند دست به هر کاری می زدند؛ از جمله اینکه قاضى انتصابى منصور دوانیقى به امر منصور مأمور بوده شایعه علاقه امام حسن(ع) به زنان را بپراکند.(۳۴)

برفرض ایشان تعداد بیشتری همسر اتخاذ کرده باشند، باید بگوییم مسلمانان آن عصر به واسطه علاقه خاصّى که به پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند، مى خواستند به افتخار خویشاوندى و قرابت با پیامبر نایل گردند و چون پیشواى دوّم، نوه بزرگ آن حضرت و فرزند ارشد امیرمؤمنان بود، گاهى دختران خود را داوطلبانه به حضرت مجتبى(علیه السلام) تزویج مى کردند و تنها به تشریفات عقد شرعى اکتفا مى نمودند.(۳۵)